سالهایی که بدون آزادی گذشت
Wednesday, March 31, 2004
سفر

* عصر رسیدیم کیش گرماش دسته کمی از دبی نداشت منم که در گرما همیشه شخصیتم تغییر میکنه احساس میکنم شبیه جوجه برشته شده میشم.. از همون بدو ورود مامور فرودگاه گفت بعد از 6 روز دیدن مسافرای نوروزی شما اولین گروهی هستین که خنده رو لباتونه حرفش و بحساب خوشامدگویی گذاشتیم از داخل سالون فرودگاه اومدیم بیرون خانوم و آقایی که از طرف هتل اومده بودن و دیدیم.. سوار که شدیم خانومه شروع به توضیح در مورد برنامه های تور کرد ٬بعد که توضیحاتش تموم شد اونم همون جمله مامور فرودگاه گفت ..درسته همه اکیپ ما در حال لبخند زدن بودن اما واقعا مردم دیگه از ته دل نمیخندن تو همون لحظه آمار افسردگی٬ خودکشی٬ اعتیاد و خیلی چیزای دیگه ریخت تو مغزم اما سعی کردم به خودم مسلط بشم.
تو این چند روز به پردیس 1٬2 سر زدیم رستورانهای شاندیز ٬ دیدنیها٬ عمو اکبر هم موزیکشون خوب بود هم غذاشون ٬هادیز هم رفتیم که همون burgerking.. شهر زیرزمینی کاریز و دیدم واقعا که جالب بود سقفش با مرجان و صدف پوشیده شده بود میگفتن قبلا کف دریا بوده سبک قدیمی اون دالون های پیچ درپیچ حسی جالبی داشتم انگار سفر کرده بودم به تاریخ به گذشته های دور دور.. یکجا یک دوراهی داشت که از بالا نگها میکردی مثل کشتی بود یکحا دیگشم لاکپشت مرجانی دیدم اونم جالب بود.
درخت سبز بیچاره رو هم دیدم که بهش دخیل بسته بودن و همه زیبایش و گرفته بودن..شهر زیر خاک رفته دیدم با قدمت 1000 سال نمیدونم چرا اینجور جا ها میرم یجور حس عجیب قریبی بهم دست میده یک روستا هم دیدم 200سال قدمت داشت و مردمشون بهمون سبک قدیم زندگی میکردن بدون آب و برق و گاز..
ساحل کلبه هور هم قشنگ بود از بالای تخته سنگا کاملا میشد کف دریا ماهی ها مرجان ها رو دید..شبای ساحل حافظیه هم قشنگیه خودش و داشت آلاچیق٬چای ٬قلیون٬گیتار و آواز های نصفه ..شایدم فراموش شده.
غروب رفتن به ساحل کشتی یونانی ودر یک لحظه خیره به دور دستا نگاه کردن به خود خندیدن و همراه بقیه شدن..
استخر دلفین ها و تشویق کردن های پیاپی..رفتن به کنسرت ناصر عبدالهی و گوش کردن به صدای امیر عبدالله حبیبی حبیبی جبغ سوت دست انقدر شلوغ کردیم ناصر عبدالهی از اون بالا گفت آفرین به ردیف راستیا ردیف چپی ها هم همکاری کنن یاد بگیرن.. خوش گذشت
اما من همین شهر پور از دود و ترافیک تهران خودمون و بیشتر دوست دارم وقتی از هواپیما پیاده شدم چنان نفس عمیقی کشیدم و گفتم آخیش تهران که بقیه چپچپ نگام کردن.. اما بهد از چند ثانیه همه زدن زیر خنده اونا هم با من به شدت ریه هاشون پر کردن از هوای پر از دود تهران :))

Tuesday, March 23, 2004
باریکلا

* اي دوست مجرد اي با همه هم درد..اي دوست مجرد اينقدر نشو دلسرد..در مورد هر رابطه بايد کمي صبر کرداگه نه کل اين مسئله منجرد شود به سر درد..لاي لاي لاي ( اينجاهاش قر لطفا)....
ارباب خودت يار خودت باش آزاد ز هفتاد و دو ملت لاي لاي
اي دم به تله نداده ها بگو باريکلا باريکلا
من 800هزار بار به همه توصيح کردم تا بلکه تو دام نيوفتين از هول اين حرفا ماشالا..( اينجاهاش قر لطفا)
واي خدا جون مردم از خنده هاتف چه آهنگ جالي خونده باهاش کاملا موافقم ( مورد توجه بعضي ها .. واقعا قيافت ديدنيه وقتي من بگم بگو باريکلا تو هم از هرس لبتو بجوي بگو باريکلا هاها)



* فیلم (freddy vs jason) رو دیدم کلی کیف کردم واقعا که عالی بود از این سبک فیلم که با کمبود اکسیزن مواجه میشی خیلی خوشم میاد :))

Wednesday, March 17, 2004
بچه..

* داشتم فیلم مرگ یزدگرد سوم و نگاه میکردم که با صدای زنگ مبایلم از حس فیلم بیرون اومدم الو الو نخیر فایده نداشت به شماره نگاه کردم دوستم بود دوستی که از راهنمایی و دبیرستان تا همین حالا٬ مثل یک خواهر دلسوز دوستیش با من بوده..
گفتم اگه صدا داری قطع کن من از خونه میگیرمت خلاصه زنگ زدم بعد از حال و احوال احساس کردم صداش یکم غمگینه گفتم چی شده ؟ با شوهرت دعوات شده گفت نه خیلی ..گفتم سر چی اخه؟ گفت سر بچه..گفتم یعنی چی دسته گل به آب دادین؟ گفت آره نمیزاره میگه باید نگهش داری میگه من بچه میخوام..
خیلی ناراحت شدم سکوت کردم تا راحتتر حرفاشو بزنه..بعد از چند دقیقه گفت فردا میشه بیای اینجا اگه کاری نداری؟یک لحظه خواستم بگم دمه عید همه در گیرن که حرف و خوردم٬ احساس کردم نیاز به هم فکریه بیشتری داره گفتم باشه.
خلاصه فرداش رفتم دوستم حاله زاری داشت..گفتم مگه قرار نبود به این زودی بچه دار نشین؟ مگه قبلا سر این موضوع با شوهرت به تفاهم نرسیده بودی؟ گفت چرا به خدا اما زیربار نمیره میگه تو دلگرم به زندگیت نیستی..تو دلم گفتم آخه با اومدن یک بچه چه دردی از زندگیتو دوا میشه جز اینکه یک طفل معصوم و وارد زندگی بی ثباتتون میکنین..هر راهی به ذهنم رسید برای افتادن بچه بهش گفتم اما اون نگرانتر از این حرفا بود..
گفت فقط دعا کن پرییود بشم ٬گفتم باشه
شبه بدی و گذروندم اخه این تحمیل این حسه قدرت که در کلام این مرد بود که من بچه میخوام و تو هم چه مخالف چه موافق باید خواسته منو عملی کنی از کجا نشات گرفته .. از این تحمیل خیلی زیاد غصه خوردم کاری هم از دستم بر نمیامد جز اینکه بشینم و یک دل سیر با خدا دعوا کنم ار همون دعوا ها که آخرسربا صورتی خیس خیس از اشک بخواب برم و صبح با گردنی خشک شده از خواب بیدار بشم و از درد گردن دوش ابه گرم هم نتونه کاری بکنه..
-----------------
زمانی تصمیم به بچه دار شدن بگیرین که یک روز فرزندتون برنگرده به شما با احساسی پر از خشم بگه:
چیستم من؟ زاده یک شام لذت بار
ناشناسی پیش مراند در این راهم
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
من بدنیا آمدم بی آنکه خود خواهم..

* چهارشنبه سوری خوش گذشت؟ از رو آتیش پریدین ؟آتیش سوزوندین؟ آجیل ٬رقص٬ ترقه٬فشفه چی زدین؟ قاشوق زنی٬باتوم چی ٬میل کردین؟

* هنوز عید نرسیده عیدی ها داره میرسه ٬امسال ظاهرا با کتاب داره شروع میشه 2 تا کتاب از ¤ محمد قوچانی¤ بنام 1-فیلسوف ها و شومن ها 2- نازی آبادی ها..پشته جلد فیلسوف ها و شومن ها چنین نوشته :
چگونه ما ایرانیان ٬فیلسوف ها رابه شومن ها تبدیل کرده ایم. مارکس ناخوانده٬ مارکسیست شده ایم وبه نسبی ترین فیلسوفان (کارل پوپر) یقین پیدا کرده ایم.از تجدد نگذشته٬پست مدرن شده ایم وبه استبداد دینی در حق آن اجحاف کرده اند با خلق مفاهیمی چون مردم سالاری دینی در فهم مذهب و دموکراسی به بیراهه رفته ایم و با ساختن ایدئولوزی از معنای سنت غافل ودر تاسیس تجدد گمراه شده ایم.
چند صفحه ای تازه ازش خوندم کتابش بو داره باید تا آخرش بخونم ببینم جریان چیه :))
2تا کتاب دیگه هم هست 1-قاموس فرزانگی ( گفتار های کوتاهی از کتاب های پائولو کوئلیو) 2-برای روزهایی که دمغی چیکار کنی که دلت وا شه( شامل عکس های خندهدار و جالبی از حیوانات که با توجه به جست هایی که گرفتن حرفی برای گفتن دارن )

* خوب چند روزی هست که هیاءت مدیره جدید کانون وکلا هم انتخاب شده..

*گزارش سالانه وزارت خارجه آمريکا درباره زنان در ايران
..وزارت خارجه آمريکا در گزارش سالانه خود درباره وضعيت حقوق بشر در ايران، خشونت و تبعيض هاي حقوقي و اجتماعي عليه زنان را مساله برانگيز خواند.

Friday, March 12, 2004
یکی..

* نميدونم تازگيها چرا اينجوري شدم..انگار کسي با من سخت درگيره٬ يکي که ميخواد يجورايي من و از پا در بياره٬ يکي که با اومدنش برام سرگيجه مياره..يکي که هرچي انتهاي جاده اي ٬که به دوتا مسير مختلف منتهي ميشه و پيش چشمم ترسيم ميکنه..يکي که انگار اومده که انتقام همه گذشتها رو از من بگيره..يکي که وقتي باهاش حرف ميزنم ميبينم اون کسي نيست جز خودم..اما نه اوني که تو آيينه روبرومه من نيستم..

* چند روزه از دنيا بيخبرم نه روزنامه نه اينترنت ..نميدونم اين چند روز چند نفر مردن و جاشون به انسانهاي ديگه دادن که متولد بشن تا اون ها هم بيان و بزرگ بشن و کلاه بزارن و کلاه بردارن و بکشنن و در نهايت کشته بشن..بيخبري هم عالمي داره..مگه نه؟

I know you think that I shouldn't still love you,
Or tell you that
But if I didn't say it, well I'd still have felt it
where's the sense in that

I promise I'm not trying to make your life harder
Or return to where we were

I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

I know I left too much mess and
destruction to come back again
And I caused nothing but trouble
I understand if you can't talk to me again
And if you live by the rules of "it's over"
then I'm sure that that makes sense
I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

And when we meet
Which I'm sure we will
All that was there
Will be there still
I'll let it pass
And hold my tongue
And you will think
That I've moved on

I will go down with this ship
And I won't put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I'm in love and always will be

Monday, March 08, 2004

* خستم ولي هستم :))

* متلک رحمت است!

* ساعت 5 تا 7 پارک لاله فراموش نشه

* به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان

Friday, March 05, 2004
موریانه

*داشتم سر خودم گول میمالیدم وقتی حس درد بی درمون از نوع مضمنش باز اومد امروز سراقم زدم به کوچه علی چپ.. که خجالت بکش درد بیدرمون تو که غم نیست درد نیست نشستی و ساعت ها دستی به زیر چانه و در تفکرات روشنفکریت غرق شدی اگه فقط یک ساعت آره فقط یک ساعت دستتو از زیر چونت بر داری و پاشی یک چرخی تو شهر بزنی دیگه ساعت ها نمیشینی اینجا و بخاطر این نیمچه افکار پراکنده زانوی غم بغل بگیری..خلاصه از جایی که من حتما میخواستم به خودم کلک بزنم و به اصطلاح گول بمالم زدم بیرون..چه چیزای دیدم که شاید هروز روزی چند بار از کنارش رد میشدم اما نمیدیدمشون ..خلاصه که یک من رفتم و صد من برگشتم..باز دستم ناخوداگاه رفت زیر چونم اما این بار به این درد بیدرمون سرگیجه هم اضافه شده بود شاید کم کم به گیجی مضمن هم تبدیل بشه این بار تا می آمدم به یک غم فکر کنم یک غم و درد دیگه غم قبلی و هول میداد کنار که خودش پپره تو ذهنم خلاصه که به چنان سرگیجه ای دچار شدم که نگو نپرس سر صدای عجیبی ایجاد شده بود همه درد و غم های اجتماعیی که توش زندگی میکنم در حال داد و بیداد بودن که زودتر خودشون و به جلوی صف برسونن و تو ذهن من خودنمایی کنن بعضی ها هم مثل صف نون زنبیل گذاشته بودن و رفته بودن بقیه قم و خویشاشونم صدا کنن که بیان که مثلا نکونه شب عید به جناب فقر کمی خوش بگذره..نه طاقت ندارم از این همه سروصدا خسته شدم پاشدم بلند داد کشیدم دددد پسه بابا سرم رفت برین فردا بیاین متمعن باشید هروز یک جهان سومی از نوع نسل سومش هروز منتظر شماس تا ذره ذره مثل موریانه ای موزی وجودشو از بین ببرین.

* باز من ماندم و خلوتي سرد
خاطراتي ز بگذشته اي دور
ياد عشقي که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور

روي ويرانه هاي اميدم
دست افسونگري شمعي افروخت
مرده اي چشم پر آتشش را
از دل گور بر من دوخت

ناله کردم که اي واي اين اوست
در دلم از نگاهش٬هراسي
خنده اي بر لبانش گذر کرد
کاي هوسران٬ مرا ميشناسي؟

قلبم از فرط اندوه لرزيد
واي بر من٬ کهديوانه بودم
واي بر من٬که من کشتم او را
وه که بااو چه بيگانه بودم

او به من دل سپرد و بجز رنج
کي شد از عشق من حاصل او
با غروري که چشم مرا بست
پا نهادم بروي دل او

منبه او رنج واندوه دادم
من به خاک سياهش نشاندم
واي بر من خدايا٬خدايا
من به آغوش گورش کشاندم
(فروغ فرخزاد)

Thursday, March 04, 2004
کلاس اخلاق

* خسته شدم از اين همه بحث فرسايشي٬ خسته شدم از اين همه پافشاري پوچ..اگه يکروز هم من مثل آدم ميخوام يکم بخندم تو حتما بايد من سگ کني٬ وقتي سگ ميشم و غير قابل تحمل تازه برام کلاس اخلاق ميزاري٬ کلاس توجيهي يا بهتر باشه بگم دادگاه از همون دادگاه ها که قبل از تفهيم اتهام حکم صادر شده همونا که به ظاهر علني از همونا که توش حرفاي عامه پسند رد و بدل ميشه..

* به من ميگي خودخواه ميگي لجباز و يکدنده ميگي هچ چيز جز غرورت برات مهم نيست و هزار و يک چيز ديگه..هرچي دلت خواست گفتي اما براي من شده جاي سوال من که اين همه بدم..چرا باز هر روز شونه به شوني مني ٬تو که احساس ميکني آخر انسانيت و اخلاقي چطور حاضر ميشي همين آدم خودخواه ٬به قول خودت بازيت بده و تو باز کنارش بموني؟

* من نيستم که بازيت ميدم اون زندگي ...زندگي که دسته کمش گرفتي.

*در مورد خبر روز عاشورا و کشته شدن زائران که بیشترشون متاسفانه ایرانی بودن..هیچ نظر و تحلیلی ندارم..گاهی سکوت میتونه بلندتراز فریاد بگوش برسه.

* بم...قطار..کربلا..3تا شد تمومه یا ادامه داره؟

*مرکز تحقيقات حقوقي ايران

You are even free when you close eyes upon all there is.



Monday, March 01, 2004
صدا و سیما

* طبق اصل175 قانون اساسی در مورد اهداف و وظایف صداوسیما دستورالعملی آمده که به اختصار اینجا اشاره میکنم:
(صدا و سیما باید از ترویج و اشاعه خصلت های تخریبی و ضد اسلامی بکلی اجتناب نموده و از ارائه هر گونه نام و اثر و برنامه ای که حاکی از ترویج فرهنگ مبتذل غرب و اسلام آمریکایی است جدا پرهیز نماید.)
خوب حالا میخوام به نکته تستی این اصل اشاره کنم و ابهامات این اصل مورد اتهام راتفهیم اتهام کنم تا بر همگان واضح و آشکار شود :))
1-قوانین و قواعدی که پتاسیل به روز شدن و دارن و از صورت مسئله حذف کنیم و بجای آن سریالهای بی محتوا پخش کنیم
2-برنامه هایی که کمی بر روی مخ قشر جوان تاثیر پذیر است و ممکن است بر اساس پخش آن برنامه ها خدای نکرده سلول های مغزشان شروع به فعالیت کند را حذف کنید و بجای آن فوتبال آفریقای شمالی را پخش کنیند
3-به وفور سریالهایی آلمانی ( پلیسی) خریداری کنید تا حداقل اگر برای جوانان بیکار کشور خود کار آفرینی نکرده ایم شیوه های مودرن دزدی را آموزش دهیم تا شب با شیکم گوشنه سر بر بالش فقر بروی زمین نگذارند
4- تهیه کنندگان و برنامه سازان گرامی همه تلاش خود را بکنند مبنی بر ساخت برنامه هایی که آن جوان عاصی را وادار به پاره کردن زنجیر سنت ها نکند..
5-کمی در برنامه های خود از مواد آرامپخش استفاده شود تا و جدان های پوسیده ٬صدای حق طلبی نسلی آواره را نشوند.
توجه کنید..پرهیز از اسلام آمریکایی همان نکته تستی بود. :))

* ليست کامل برندگان اسکار 2004
1- بهترين بازيگر مرد: شين پن براي رودخانه مرموز

2- بهترين بازيگر زن: چارلیز ترون براي هيولا

3- بازيگر مرد مکمل: تيم رابينز براي رودخانه مرموز

4- بازيگر زن نقش مکمل رنه زل‌وگر براي كوهستان سرد

Only once have I been made mute. It was when a man asked me ,Who are you