سالهایی که بدون آزادی گذشت
Thursday, June 15, 2006

یادم باشد ..

*دفعات گذشته اگر مشتی خوردیم حرفی شنیدیم آنقدر جاش نسوخت که امروز میسوزه میدونی چرا؟ چون از تویی که شاهد این همه بی عدالتی و ظلم به خودت، خواهرت؛ مادرت، دوستت، بالاخره یک آشنایی در اطرافت، توقع این نمیرفت که از ما نشی و خلاف جهت حق و حقوقت حرکت کنی، کنار ما نه ایستی و همان باتوم گذشته ها را اینبار تو برای خفه کردن اعتراضمان بروی تن و بدنمان با قدرت فرود بیاوری، امروز باید از خود ضربه بخوریم تویی که مثل همهء ما درد و کشیدی اما تن به تاریکی دادی و صدا خفه کردی.. آره کبودیه این تن خوب میشه اما کبودیه روحمون هیچوقت بهبود پیدا نمیکنه .. نه نمیکنه... مرسی به تو که کارت و خوب انجام دادی ،یادم باشد نام پلیس زن را هم از لیست کسانی که قابل احترام بودند خط بزنم .. یادم باشد.

* لطفا برای پیگیری بیشتر و امضا در صورت تمایل به اینجا مراجعه کنید.

*وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهرقلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانۀ عشق مرا
با دستمال تیرۀ قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
چیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری ..
( فروغ فرخزاد )