سالهایی که بدون آزادی گذشت
Wednesday, March 17, 2004
بچه..

* داشتم فیلم مرگ یزدگرد سوم و نگاه میکردم که با صدای زنگ مبایلم از حس فیلم بیرون اومدم الو الو نخیر فایده نداشت به شماره نگاه کردم دوستم بود دوستی که از راهنمایی و دبیرستان تا همین حالا٬ مثل یک خواهر دلسوز دوستیش با من بوده..
گفتم اگه صدا داری قطع کن من از خونه میگیرمت خلاصه زنگ زدم بعد از حال و احوال احساس کردم صداش یکم غمگینه گفتم چی شده ؟ با شوهرت دعوات شده گفت نه خیلی ..گفتم سر چی اخه؟ گفت سر بچه..گفتم یعنی چی دسته گل به آب دادین؟ گفت آره نمیزاره میگه باید نگهش داری میگه من بچه میخوام..
خیلی ناراحت شدم سکوت کردم تا راحتتر حرفاشو بزنه..بعد از چند دقیقه گفت فردا میشه بیای اینجا اگه کاری نداری؟یک لحظه خواستم بگم دمه عید همه در گیرن که حرف و خوردم٬ احساس کردم نیاز به هم فکریه بیشتری داره گفتم باشه.
خلاصه فرداش رفتم دوستم حاله زاری داشت..گفتم مگه قرار نبود به این زودی بچه دار نشین؟ مگه قبلا سر این موضوع با شوهرت به تفاهم نرسیده بودی؟ گفت چرا به خدا اما زیربار نمیره میگه تو دلگرم به زندگیت نیستی..تو دلم گفتم آخه با اومدن یک بچه چه دردی از زندگیتو دوا میشه جز اینکه یک طفل معصوم و وارد زندگی بی ثباتتون میکنین..هر راهی به ذهنم رسید برای افتادن بچه بهش گفتم اما اون نگرانتر از این حرفا بود..
گفت فقط دعا کن پرییود بشم ٬گفتم باشه
شبه بدی و گذروندم اخه این تحمیل این حسه قدرت که در کلام این مرد بود که من بچه میخوام و تو هم چه مخالف چه موافق باید خواسته منو عملی کنی از کجا نشات گرفته .. از این تحمیل خیلی زیاد غصه خوردم کاری هم از دستم بر نمیامد جز اینکه بشینم و یک دل سیر با خدا دعوا کنم ار همون دعوا ها که آخرسربا صورتی خیس خیس از اشک بخواب برم و صبح با گردنی خشک شده از خواب بیدار بشم و از درد گردن دوش ابه گرم هم نتونه کاری بکنه..
-----------------
زمانی تصمیم به بچه دار شدن بگیرین که یک روز فرزندتون برنگرده به شما با احساسی پر از خشم بگه:
چیستم من؟ زاده یک شام لذت بار
ناشناسی پیش مراند در این راهم
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
من بدنیا آمدم بی آنکه خود خواهم..

* چهارشنبه سوری خوش گذشت؟ از رو آتیش پریدین ؟آتیش سوزوندین؟ آجیل ٬رقص٬ ترقه٬فشفه چی زدین؟ قاشوق زنی٬باتوم چی ٬میل کردین؟

* هنوز عید نرسیده عیدی ها داره میرسه ٬امسال ظاهرا با کتاب داره شروع میشه 2 تا کتاب از ¤ محمد قوچانی¤ بنام 1-فیلسوف ها و شومن ها 2- نازی آبادی ها..پشته جلد فیلسوف ها و شومن ها چنین نوشته :
چگونه ما ایرانیان ٬فیلسوف ها رابه شومن ها تبدیل کرده ایم. مارکس ناخوانده٬ مارکسیست شده ایم وبه نسبی ترین فیلسوفان (کارل پوپر) یقین پیدا کرده ایم.از تجدد نگذشته٬پست مدرن شده ایم وبه استبداد دینی در حق آن اجحاف کرده اند با خلق مفاهیمی چون مردم سالاری دینی در فهم مذهب و دموکراسی به بیراهه رفته ایم و با ساختن ایدئولوزی از معنای سنت غافل ودر تاسیس تجدد گمراه شده ایم.
چند صفحه ای تازه ازش خوندم کتابش بو داره باید تا آخرش بخونم ببینم جریان چیه :))
2تا کتاب دیگه هم هست 1-قاموس فرزانگی ( گفتار های کوتاهی از کتاب های پائولو کوئلیو) 2-برای روزهایی که دمغی چیکار کنی که دلت وا شه( شامل عکس های خندهدار و جالبی از حیوانات که با توجه به جست هایی که گرفتن حرفی برای گفتن دارن )

* خوب چند روزی هست که هیاءت مدیره جدید کانون وکلا هم انتخاب شده..

*گزارش سالانه وزارت خارجه آمريکا درباره زنان در ايران
..وزارت خارجه آمريکا در گزارش سالانه خود درباره وضعيت حقوق بشر در ايران، خشونت و تبعيض هاي حقوقي و اجتماعي عليه زنان را مساله برانگيز خواند.