سالهایی که بدون آزادی گذشت
Thursday, December 22, 2005
دوسال گذشت .. شب يلدا ..


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

*دو سال از غم ها و خنده ها از دست دادن ها و بدست آوردن ها اينجا نوشتم ، غر زدم و گاهي سخت تلخي كردم.. اينكه بگم از
دوستان همفكري كه با خنده هام خنديدن و با تلخي هام غمگين شدن و در تمام لحظه هايي كه منحنيه روحي و فكريم صعود ها و نزول هاي فراواني داشت و همراهيشان در من بي تاثير بود شايد كمي خودخواهانه باشد اما واقعيت اين است كه انسان موجوديس اجتماعي و از همراهي ديگران در مراحل مختلف زندگي بسيار مي آموزد و انرژي كسب ميكند ، آره اينجا دو ساله شد و چه زود گذشت ...
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم . . موجيم كه آسودگي ما عدم ماست

*بعد از مدتي باز همه دور ميز دايره زديم و هر كسي با ارزشترين چيزي كه داشت وسط گذاشت و من تورو...من كارت ميكشيدم و به عشقت مي خنديدم و تو با چشماني هراسان از من ميخواستي كه دست جا بزنم و بلند شوم و انتخاب نكنم و بگذارم يكروزي جايي با لبخند تو انتخاب شوم اما تو نميدانستي من رفته بودم براي اجراي آخرين قسمت اين نمايش، نمايشي كه بايد آخرش به نفع تو تمام شود، اجرايي كه برايت بارها زمزمه كرده بودم كه تورا بايد آمادهء دادن به ديگري كنم و تو جدي نگرفتي.. آره جونم من رو تو قمار كردم و به آدمك اونطرف ميز باختمت چون وقت پايان يك آغاز ناخواسته فرا رسيده بود، چون وقت پس گرفتن خودم از لحظه ها رسيده بود، حالا اين من از تو تهي شده ديگه هيچي براي قمار نداره جز يك خاطره ،خاطره اي كه ياد آور اين من عصيان زدس كه شبي آوايي شنيد و تصميم گرفت كه انتخاب كنه كه انتخاب تو نشه.

*نميدونم داستان اين طرح صندوق مهر امام رضا رو كه قراره معجزه در مجلس هفتم از طرف دولت منتخب در ايران ايجاد كنه شنيدين يا نه اما فقط همين و بگم كه تناقضات اين طرح با برنامهء بوجهء چنان فاحشه كه اصلا جاي هيچ شكي نيست كه كاملا بدون اينكه از منظر اقتصادي كارشناسي و توجيه بشه به شكل كاملا دستوري تقديم مجلس شده و خنده دار اينكه به وقت اعتراض و تذكر مخالفين ميكروفن آنها به شكل كاملا معجزه آسا قطع ميشه اما به زمان سخنان موافقان ميكروفن ها اشكالات فنيشون رفع ميشه :)

*خود را درون هر آبي به نيت پاك شدن شستم اما باز جسمم بوي بدن سوخته ات را ميدهد، اين دستان آلوده كه حق ها را ننوشت و اين زبان ترسو كه از آنچه بايد بر زبان جان جاري ميكرد هيچ نگفت و خاموش ماند و اين گوش هاي سر به هوا شنيده ها را نا شنيده تلقي كرد و اين چشمان بسته شبنم هاي ريخته بر نگاهت را نديد.


*خوب آخرين شب پاييز هم از راه رسيد خوشحالم كه يك پاييز ديگه رو تا آخرش ديدم به سبك اس ام اس هاي شب يلدا غم هاتون به كوتاهيه يك لحظه و شاديهاتون به بلنديه شب يلدا .. مبارك به همهء دل زنده ها و بقول دوستي حالا وقت شمردن جوجه ها رسيده آخه ديگه آخر پاييزه ..

ساقيا می بده و غم مخور از دشمن و دوست

که به کام دل ما آن بشد و اين آ مد

( حافظ )

*تو را بارها سوزاندم و خاكستر جسم زخم خورده ات را به اب دريا سپردم تا غرق شود و يا شايد به رشتهء دنبالهء بادبادكي گره ات زدم تا كه بالا روي كه دور شوي آنقدر كه دستم حتي به سوخته هايت هم نرسد.

*من از نهايت شب حرف ميزنم

واز نهايت تاريكي

اگر به خانه من آمدي

براي من اي مهربان چراغ بيار و يك دريچه

كه از آن به ازدحام كوچهء خوشبخت بنگرم

( فروغ فرخزاد )

Wednesday, December 07, 2005
آنها كه خود فاجعهء خبريه ديگران شدند ..



.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

* يادت مياد وقتي بم زلزله آمد و منو تو دستمون از حادثه دور بود به هر دري ميزديم تا خبري بگيريم و بشنويمو ببينيم چه كساني روشنايي راه دور و تيرمون ميشدن تا كمي قرار گريمو به فكر علاج بيوفتيم ؟ يادت مياد كدوم روزنامه ، كدوم شبكه ، كدوم خبر، كدوم تصوير بود كه بهت نشون داد كه تو در برابر حوادث به تنهايي هيچ و ناتواني ؟ .. امروز همونايي كه در اوج بيتابيه من و تو در فاجعهء زلزلهء بم با خبرها تصويرها و نوشتهاشون كمك كردن كه دوريه راه باعث سردي بين ما نشه آره درست شنيدي همونا كه از فاجعه خبر گرفتن و من و تو رو شريك ديدهاشان كردن امروز خودشان فاجعهء خبريه ديگران شدن .. ميدوني دلم ميخواد براي يكبار هم كه شده به اسماشون فراي هر ديدگاه چپي و راستي كه داري و دارم نگاه كنيم، نگاه كنيم به اسم انسان هايي كه مثل من و تو خانوادهاشون تا ابد منتظر و چشم براهشون خواهند ماند ..

* حال خوشي ندارم، انگار يك دست قوي دور گردنم حلقه زده و تا جايي كه توان داره فشار ميده كه خفم كنه، عمق اين فاجعه و علتي كه براش تراشيدن با منطقم جور در نمياد... تصورشو كن وقتي تو يك حالتي بين زمين و آسمون به سر ميبري بشنوي رئيس صدا و سيما هم نطقي فرمودن بدين مضمون " كه آنها به جاي اينكه در خانه هايشان بنشينن تا مرگ به سراغشون بيايد خود به استقبال مرگ رفتند" ، نميدونم آيا جاي سوال پيش نمياد كه مگر آن بيچاره ها ميدانستند كه در پي اين پرواز بازگشتي وجود ندارد ؟

* پيكرهاي جانباختگان فاجعهء سقوظ هواپيما صبح پنجشنبه تشيع ميشود

* خبرنگاران در آتش

* منوچهر نوذري درگذشت

* دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ايوان مي روم و انگشتانم را

بر پوست كشيده شب مي كشم

چراغهاي رابطه تاريكند

چراغهاي رابطه تاريكند

كسي مرا به آفتاب

معرفي نخواهد كرد

كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردني است...

(فروغ فرخزاد)