سالهایی که بدون آزادی گذشت
Saturday, January 13, 2007
تولد تنها دلیل ...!!!


*یکسال دیگه هم از زمانی که برای زندگی کردن دارم، گذشت ...به چطور گذشتنش بیشتر اهمیت میدم تا فقط تموم شدنش ... آخر این ماجرا رو هیچ فرض کردم، اینجوری خودمو دلخوش نمیکنم به عدالت نسیه ، من همینجا نقدش رو لازم دارم ، نه وعدهء سرخرمن .. اما کو گوش شنوا !!! ..خوش گذشت، مثل هر سال عزیزانی که محبتشون بدون کلک و خواستس، تولد کوچکی برام گرفتن که کلی بهم چسبید،مخصوصا وقتی همه کله هاشون داغ بود و یاد ایکس و ایگرگ زندگیشون افتاده بودن، یکی زمزمه ای سر میداد و از تاریکی محیط سوء استفاده کرده ،بغض دل بیصدا خالی میکرد " مرا ببوس برای آخرین بار .." و یکی دیگه میخوند " بردی از یادم دادی بر بادم .." همهء زمزمه ها آشنا بود و پر از خاطره ... از زیر سایهء تاریکی شب به تک تکشون نگاه کردم، همه پر ازموفقیت های ظاهری اما دلشکسته ،غمگین، آزرده .. ما به کجا داریم میریم ؟ .. برق اشک در تاریکی شب خیلی جلوه داره، آره داره ، از ستاره های آسمون کویر هم درخشان تره،مثل آذرخش، تاریکی شب رو شکاف میده و فرو میریزه ،آروم و بیصدا .. مرسی از پرپر که با مشکلاتش همیشه آمادهء شادی آوردنه، مرسی از رضا که با همهء گرفتاری های کاریش به شب من، اهمیت میده و یک تشکر ویژه از دکتر کوچلوی خودمون که امسال کلی با کاراش سر کیفم آورد وبقیه دوستان ..حرف برای گفتن زیاده، از تلفنی که دیر به صدا در اومد ، از پرواز های ناگهانی، از وجدان های ناراحت، از واژهء فداکاری که اینروزا قرص آرامبخش خیلی ها شده.. چه توجیه کودکانه ای .. حیفه این واژه .. من میخندم که تو آروم بگیری، من میخندم که تو، رابینهود قصه ها بشی .. چه دروغ معصومانه ای ... آره بازم شمعها رو فوت کردم، اما هنوز بزرگ نشدم ،شک نکن..!


*عيبم مکن به رندي و بدنامي اي حکيم ... کاين بود سرنوشت، زديوان قسمتم



*فیلم موديلياني ( داستان زندگی یک نقاش به همین نام) رو دیدم، خیلی زیاد روم تاثیر گذاشت انقدر که تا مدتی بعد از این فیلم بدنم کرخ بود، نمیدونم چرا؟ اما انگار دچار دژاو شده باشم، خلاصه خیلی جالب بود...بعد از کلی بازی در آوردن بالاخره کاشف به عمل اومده که ماشینم برق دزدی داره علت مشکل همین بوده ظاهرا .. ،کارت هوشمند سوخت هم اومد در خونه ، وقتی پاکتش رو گرفتم یاد روز گذرنامه افتادم چقدر اذیتم کردن، مامان هرچی میگفت بیخیال شو سر به سرشون نزار ،گفتم نه یعنی چی ما دائم باید سکوت کنیم و اعتراض رو تو انزو ادیکته کنیم من کوتاه نمیام این حق منه ، اگه شده باعث ممنوع الخروج شدنم بشم این کار رو باید بکنم،کارم طولانی شد اما آخرسر اونی شد که میخواستم، این همه رفت آمد ارزش داشت.



* بر روی ما نگاه خدا خنده میزند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار، ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی، خدا خدا

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید ، او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خنده ما زلب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم

ماییم، ما که طعنه زاهد شنیده ایم
ماییم، ما که جامه تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین راهیان راه حقیقت ندیده ایم

آن آتشی که در دل ما شعله میکشد
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ‚ ما
هرگز نمیمرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما ..
فروغ فرخزاد


* دکتری که منو به دنیا آورد از قرار معلوم قمارباز حرفه ای بوده، حالا دلیل این همه قمار کردن در زندگیمو بهتر میفهمم : ))