سالهایی که بدون آزادی گذشت
Sunday, September 10, 2006
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی ... تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی


انگار دستی بیرحم روح ملتهبم را چنگ میزند و خراشهای بسته شده را تازه میکند تا این تعفن ماندگار از لابلای این جراحتهای کهنه دردناک بیرون بزند یک حس قدیمی مدتیه آزرده ام کرده است، وقتی لحظهء خواب فرا میرسد بوی باروت و صدای خفه شده از شیمیایی آشنایی در کرمانشاه رو احساس میکنم یاد همون سالهایی که من به کابوس ابدی تبعید شدم و تو ای پدر، زمانی که رنگ امنیت کودکی را برای همیشه از دست میدادم کجای این خاک عصیان زده بودی؟! .. وقتی یاد آن روزا میوفتم احساس میکنم کسی از درون به همان شیوهء عزاداریه کردی صورت میخراشه و شیون میکنه انگار در همون لحظه ها چیزی رو از دست داده ام که هیچوقت بعد ها نتوانستم بدستش بیارم ... کاش اون روزای کودکی، اون شبهای آفتابی از نور رگبار و خمپاره یادم بره ،کاش اون روزا پدر بود کاش .. اما نبود و من زیر سایهء استوار تو مادر ریزش ترکهایت را جمع میکردم تا دست کم تو باشی تا بودمان، نابود نشود..گاهی فقط باید در همان غار تنهایی نشست و چهرهءآن رانندهء مسنی که گامهایش از پیری میلرزید اما دلش جوان و پرتوان مارا از مهلکه با شتاب دور می کرد را بیاد آورم همانی که سالهای زیادیست گذر از این دنیا را به ادامه اش ترجیح داده است ،یاد آن هوس کودکانهء پدر بزرگ به خاک رفته ام همان دوغ آبعلی غبار گرفته اما خنک در یک جادهء پر هراس ، یا آن منطقه ای که ما از ترس موج انفجار در جوی آب رویای پر قو را در سر میپروراندیم و بابا آب داد بابا نان داد بابا غم داد را تمرین میکردیم ( بابا غم داد را زودتر از نان و آب یاد گرفتم ) و یاد هزاران کابوسی که تمام این سالها رهایم نکرده و هر از گاهی مانند دملی چرکین سر باز میکند و مرا برای مدتی از این عالم دور میسازد... باید جایی باشد تا که فریاد بزنم میخواهم از کسی شکایت کنم میخواهم همهء بدکردهایش را سرش آوار کنم اما نگاه معصوم کسی امانم نمیدهد و گامهایم را لرزان میکند ، من خسته ام و توان این افسردگیه تحمیلی را دیگر ندارم تا کی میشود شب ها بالشی را محکم بصورتت فشار دهی و تمرین سکوت کنی تا کی؟.. دلم سخت آزرده است ،شاید بظاهر همه چیز ایده آل هر جوانی باشد اما این من عاصی از کابوس های تکراری، دیگر نه ایده آل های تحمیلی نه دوستی های رنگی و نه بهشت وعده داده شده حتی عشق اجباری هم نمیخواهم ..