سالهایی که بدون آزادی گذشت
Wednesday, December 07, 2005
آنها كه خود فاجعهء خبريه ديگران شدند ..



.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

* يادت مياد وقتي بم زلزله آمد و منو تو دستمون از حادثه دور بود به هر دري ميزديم تا خبري بگيريم و بشنويمو ببينيم چه كساني روشنايي راه دور و تيرمون ميشدن تا كمي قرار گريمو به فكر علاج بيوفتيم ؟ يادت مياد كدوم روزنامه ، كدوم شبكه ، كدوم خبر، كدوم تصوير بود كه بهت نشون داد كه تو در برابر حوادث به تنهايي هيچ و ناتواني ؟ .. امروز همونايي كه در اوج بيتابيه من و تو در فاجعهء زلزلهء بم با خبرها تصويرها و نوشتهاشون كمك كردن كه دوريه راه باعث سردي بين ما نشه آره درست شنيدي همونا كه از فاجعه خبر گرفتن و من و تو رو شريك ديدهاشان كردن امروز خودشان فاجعهء خبريه ديگران شدن .. ميدوني دلم ميخواد براي يكبار هم كه شده به اسماشون فراي هر ديدگاه چپي و راستي كه داري و دارم نگاه كنيم، نگاه كنيم به اسم انسان هايي كه مثل من و تو خانوادهاشون تا ابد منتظر و چشم براهشون خواهند ماند ..

* حال خوشي ندارم، انگار يك دست قوي دور گردنم حلقه زده و تا جايي كه توان داره فشار ميده كه خفم كنه، عمق اين فاجعه و علتي كه براش تراشيدن با منطقم جور در نمياد... تصورشو كن وقتي تو يك حالتي بين زمين و آسمون به سر ميبري بشنوي رئيس صدا و سيما هم نطقي فرمودن بدين مضمون " كه آنها به جاي اينكه در خانه هايشان بنشينن تا مرگ به سراغشون بيايد خود به استقبال مرگ رفتند" ، نميدونم آيا جاي سوال پيش نمياد كه مگر آن بيچاره ها ميدانستند كه در پي اين پرواز بازگشتي وجود ندارد ؟

* پيكرهاي جانباختگان فاجعهء سقوظ هواپيما صبح پنجشنبه تشيع ميشود

* خبرنگاران در آتش

* منوچهر نوذري درگذشت

* دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ايوان مي روم و انگشتانم را

بر پوست كشيده شب مي كشم

چراغهاي رابطه تاريكند

چراغهاي رابطه تاريكند

كسي مرا به آفتاب

معرفي نخواهد كرد

كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردني است...

(فروغ فرخزاد)