سالهایی که بدون آزادی گذشت
Thursday, May 26, 2005

انتخابات .. !!





* کتاب مسيح علنژاد که بدستم رسيد به مامان اينا گفتم منو براي هيچ برنامه اي صدا نکنين اومدم تو اتاق تلفن زنگشو بستمو گوشي رو خاموش کردم و خودمو انداختم رو تخت ٬ يک نگاهي به ۳ تا کتاب نصفه نيمه که بايد تمومشون ميکردم انداختم و انگار که کتابا صدامو ميشنون گفتم با عرض شرمندگي بعدا ميرسم خدمتتون و شروع کردم به خوندن ..همهء شب رو انگار توي مجلس ٬اونم از نوع هفتميش گذروندم.. خوندن اين کتاب چنان جون تازه اي به من داد که نتونستم به سادگي از کنارش بگذرم و اينجا چيزي در موردش ننويسم

در جايي مسيح از خانم امين زاده ميپرسه : دوست داريد الهه کولايي مجلس هفتم باشيد ؟
و ايشون خيلي جدي جواب ميدن که : خدا نکنه کولايي بشم !
که باز مسيح به گفتهء خودش ميزنه تو پرش و ميگه :خيلي هم دلتون بخواد :)
-
در جايي ديگه اي سوالي در مورد ملي مذهبي ها و رسيدگي به شکاياتشون ميشه که آقاي فاکر خيلي تند ميگويند: ملي مذهبي ها مرده اند٬ الفاتحه !!
-
مسيح از روز اول مجلس که با شعار مرگبر آمريکا شروع شده بود ميگه از چهرهء خاتمي ازجمشيدي شرق که ته ماندهء ليوان چايي رو يک نفس بالا ميکشه و ميگه : يعني هزينهء اخراج چند تا خبرنگار آسمون جل بيشتر از هزينهء رد صلاحيت ۸۰ تا نماييندهء ششمه که نتونن از پسش بر بيان ؟
-
مسيح از تذکر و اشارهء آقاي حداد عادل براي مچ دستش که کمي آستينش کنار رفته بوده ميگه از کفش قرمز ميگه از شنبه زاده تلوزيوني ميگه از اينکه از خاتمي هم نميترسه و صدا در گلو ميندازه .. ازبکارگيريه لغتي مثل تبرج ميگه از جريان موکت هاي اتريشي و مقتدي صدر و نوار ديقيقهء نود.. از خاتمي و جايزهء صلح نوبل شيرين عبادي از فيش هاي حقوق ميليوني و از جوادي با خانوم باردارش کنج اتاق نگهبانيه يک ساختمون ..از عشق ميگه از خيانت ميگه در مورد از دست داده ها حرف ميزنه در مورد دردها تنهايي ها از سرما لرزيدنها و از شاعر روشنفکرنما در مورد تهمت ها کشنده و روزهاي از دست رفته..
مسيح يک فرزنده٬ مسيح يک زنه و مسيح يک مادره... و در آخر بنظرم مسيح با همهء تلخي هاي زندگيش نمونهء يک انسان موفقه که بار ها و بارها زمين خورده و باز روي دوتا پاهاش ايستاده و دهن کجيه جانانه اي به همهء ناکامي ها کرده و فرداي تازه اي رو آغاز نموده .

* خوب اين چند روزه اتفاق هاي قابل پيش بيني زياد ميوفته آخراي شب بود رضا خبر بهم رسوند معين رد صلاحيت شده بعد حرفا و نظر ها و تحليل ها شروع شد..گفتم اين يک تاکتيکه مطمئنا با دخالت رهبري معين تاييد ميشه و اتفاقا هم نزديک صبح در ايسنا ديدم که نظرم تاييد شد٬ حالا اينکه معين بياد و بپذيره و بشه يک خاتميه ديگه يا اينکه نياد و بشه يک قهرمان اينش زياد مهم نيست ٬ مهم اينه که توجه مردم رو به انتخابات با اين حرکت جلب کردن .

* به كجا چنين شتابان ؟

گون از نسيم پرسيد

دل من گرفته زينجا

هوس سفر نداري

ز غبار اين بيابان ؟

همه آرزويم اما

چه كنم كه بسته پايم

به كجا چنين شتابان ؟

به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم

سفرت به خير !‌ اما تو دوستي خدا را

چو ازين كوير وحشت به سلامتي گذشتي

به شكوفه ها به باران

برسان سلام ما را ..

(شفيعی کدکنی )

* بهار هيچ سالي بارونش اينقدر به چشمم نيومده بود ..و قتي بي هوا نشتي و داري قلمي ظريف رو از مرکبي سياه رنگين ميکني و آروم روي ورق سفيد مینویسی انتخابات٬ به "ت" آخر که میرسی همیشه کشیدگیش و حس میکنی و آواي اين کشيدگي انگار جزيي از وجودت میشه اما رعد و برق میزنه و صدای غرش آسمان قوی تر از صدای کشیدن تو روی وررقه٬ آواي هميشگي رو ديگه نميشنوي و بجاش انگار از اون دور دورا کسي داره داره بهت ميگه که انتخابي وجود نداره تو فقط خطتو بنويس...