سالهایی که بدون آزادی گذشت
Sunday, March 20, 2005

سال نو مبارک..



* آخرين شب بيداريه امسال رو به اتمامه..آخرين مستيه امسال داره کم کم از سرم ميپره .. آخرين اشک نريختهء امسال٬ نريخته داره خشک ميشه.. آخرين بغض امسال نشکسته فرو داده ميشه.. آخرين دفتر نيمه سوختهء امسال رو به خاکستر شدنه.. آخرين ياد ها ٬آخرين نگاه ها٬ مسخ شده به ديوار روبرو ٬مرور ميشه و نتيجش لبخند تلخيه که فقط خودم حسش ميکنم.. شنيده بودم وقتي خيلي بهت خوش ميگذره زمان برات زود ميگذره اما خودم امسال تناقضشو حس کردم امسال زورتر از چيزي که فکر کنم گذشت٬ شايد لطف خدا بوده که برام گذر زمان رو سريع تر کرد.. اتفاق هايي که در اين سال تو زندگيم افتاد منو به اونجا ميکشونه که هيچ کار خدا بي حکمت نيست.. شايدم اين که ميخوام به يک قدرت برتر از انسان ( خدا ) ربطش بدم يجور گرفتن اعتماد بنفس باشه که آرومم ميکنه.. در هر صورت گاهي بهتر اتفاق هايي غير قابل پيشبيني بيوفته که بتوني اطرافيانت و بهتر بشناسي نه او چيزي که خودشون و نشون ميدادن.. سالي که گذشت اونجور که دلم ميخواست انسان باشم نشد٬ بازم پيش اومد که نيش زدمو دل شکوندم انگار من قرار نيست درست بشم٬ سالي که گذشت سوتي هم زياد دادم به جاي قند بارها نمک ريختم تو چايي و بجاي خمير دندون روي مسواک مايع دستشوي... سالي که گذشت کلي فکر تازه به ذهنم رسيد و کلي انديشه ناقص و تکميل کردم و کلي سنت بيخود رو دور ريختم که کار آسوني هم نبود..سالي که گذشت خيلي چيزا رو از دست دادم اما خوب باعث شد خيلي چيزايي که اطرافم مدتها نزديک بود و من کور نسبت بهشون و بدست بيارم... سالي که گذشت ديگه گذشته پس اميدوارم سال جديد بتونم يکمي بيشتر انسان بشم البته فکر نکنم درست بشم اما خوب سعي ميکنم ٬ اميدوارم سال جديد بتونم عقب افتادنم و تو اين سالها, يکمي جبران کنم٬ اميدوارم سالي برسه که بنويسم سالي که گذشت من آزاد شدم فارغ از هر دين و مذهب و مسلکي...

* هر اندازه که انسان کمتر از حقایق آگاهی داشته باشد بیشتر پذیرای خرافات خواهد بود .


* آه اي زندگي منم كه هنوز

با همه پوچي از تو لبريزم

نه به فكرم كه رشته پاره كنم

نه بر آنم كه از تو بگريزم

( فروغ فرخزاد )


* ميشه تا ابد پشت يک پنجرهء بسته آسمون رو٬ راه راه نگاه کرد و انديشيد که خوشبختي انتهاي آسمانيست که وسعت ديد من به آنجا سفر نميکند...