سالهایی که بدون آزادی گذشت
Sunday, November 28, 2004
گیج..



* فضايي خالي از نفس٬ و نفسي تهي از آزادي و آرماني بي ريشه و ريشه اي بدون خاک و خاکي بدون انسان و انساني بدون خويشتن

* يجورايي مدتيه گيج ميزنم٬ کشمکش عجيبي در افکارم جوانه زده که توان گفتنش رو با هيچ کس ندارم... آخه فرض کن با کسي هم از اين افکار حرف زدي آخرش ميخواد مگه چي بشه؟ چيزي جز عکس العمل هاي افراطي و يا شدت عمل هاي دلسوزانه اي که بجاي هدايت از درون ويرانت ميکند نيست...دوستي ميگفت وقتي رفتي کوه اگه يکهو ارتباطت با اين دنيا قطع شد و از اون بالا افتادي مردي چي؟ ..همهء هيجانشم به اينه که تو جواب اين که " اگه افتادي و مردي چي" رو نميدوني ٬بنظر من زندگي و کلا حيات دنيا به اين زندگيه دو بعديه ما انسان ها ختم نميشه .. از کجا معلوم زندگيه بعد هاي ديگه بهتر از اين حيات ما نباشه؟.. اين انساني که تکبر و غرور به واسطهء کمي کشفيات علمي سر تا پاي وجودشو گرفته که از بالا به همهء هستي نگاه ميکنه آيا لحظه اي هم مي انديشه که ممکنه ما انسان ها فقط بازیچه و سرگرمیه ای بیش در زندگي چند بعدي ها که خارج از قدرت فرکانس شنوايي ويا ديد ما انسان هستن باشیم

* وقتي استاد دانشگاه که سوابق علميش همسنسال سالهايي ست که من زندگي کرده ام٬ با اعتماد بنفس کامل از مسائلي بواسطهءاينکه خود او هم يک مرد است دفاع ميکند که انگشت بدهن مي ماني٬ وقتي چنين حقي را براي يک زن بواسطهء ديدگاه مردسالارانه اش نا حق و براي خودش به واسطهء اين تفکر که جنس برتر است لازم الاجرا ميداند ٬ديگر از حسن آقاي بقال چه انتظار..

* حتما تا حالا اين اظهار فضل و شنيدين فقط خواستم خيلي مختصر چيزي که داره بهم فشار مياره در مورد اين سخن نا بجا اينجا بنويسم اونم اينه که طبق هيچ ماده و قانوني چنين مجوزي صادر نشده حتي نه در مادهء ۹۰ قانون مجازات هاي اسلامي در مورد زنا و نه در مادهء ۶۳۸ در مورد تظاهر به عمل حرام در انظار عمومي ٬پس معلوم نيست ايشون شب غذا زياد خوده بودن خواب ديدن و يا به مسائل حقوقي وارد نيستن٬پس لطفا اول کمي مطالعه کنید بعد فتوا صادر نمایید ٬درضمن فکر کنم بهتر باشه شما اول حقوق حقهء خودتون احيا کنيند و ما رو بحال خود باقي بزاري بهتره باشه..

* عليرضا عصار از ۳۰آذر تا ۱۱ دي ماه کنسرت داره اينجا هم ميتونين بليط سفارش بدين

* ششمين سالگرد فروهرها هم ساکت تر از هر سال تموم شد امسال حتي حسنيه ارشاد هم نشد که نشد٬ فقط خونه آن هم در سکوت و خاموشيه کامل...

* سايت زنان٬ايران٬جهان هم استارتشو زد

* در مورد ازدواج که عقيدهء خودمو در پست قبلي توضيح دادم بايد چند نکته رو هم بهش اضافه کنم

- ما هيچ وقت نيمتونيم يک زني که٬ نه در اجتماع حضوري داشته نه کار کرده نه تحصيل کرده و نه حتي مطالعهء آنچناني در مورد خودش اطرفش و داشته ٬و همهء زندگيش و همهء افتخارش به اشپزي و بچه داريشه و همهء دلخوشيش به اينه که شوهر ش شب به شب با پا در خونه رو باز کنه و جلوش يک کود سبزي بريزه که براش پاک کنه و اش بپزه رو مقايسه کنيم ٬ با زني که حداقل کمه کم٬ ميدونه حق و حقوقش چيه هرچند که نتونه اون حق احياء کنه..خوب معلومه وقتي موفق بودن يک زندگي زناشويي رو بررسي ميکنيم هيچوقت توجه نميکنيم که ملاک رضايت فرضا اين زن از زندگيه زناشويش شايد فقط کم دانستن از حق خودشه ٬شايد اگر همين زن هم ميدانست که کلفت اين آقا نيست و يا بعنوان يک انسان حق انتخاب و پذيرفتن و يا رد کردن خيلي از مسائل رو داره اونوقت ديگه نميگفت من راضيم٬خوب يک همچين زني با داشتن دو يا سه فرزند بايد هم به ظاهر راضي باشه چون از روز نخست با همسرش مخالفتي نکرده حرفي نزده کلامي اضافه تر بر زبانش جاري نساخته هر چه بوده در راستاي نياز هاي همسرش و فرزندانش بوده خوب ديگه وقتي هميشه مطيع و بع بع باشي براي همسرت مطمئنن دعوايي هم راه نيموفته ٬خوب ديگه وقتيم از مرد بپرسن از اين زندگيه فرضا ۳۰ سالت با خانومت راضي هستي ميگه بله چه جورم...

- دوم اينکه در مورد سنت يچيزي رو اينجا بايد بگم و اون هم اينه که سنت همچين چيز پيچيده اي هم نيست که ما بشکل بت درش آورديم و ميپرستيمش٬سنتي که ما امروز از آن پيروي ميکنيم و سنگشو به سينه ميزنيم در گذشته هاي دور تجربه نويني بوده که بر اثر گذشت تاريخي و به مورور زمان به اين شکل تبديل و پذيرفته شده ٬پس عقايد و نظرياتي که ما امروز بخاطرش ميجنگيم و خيلي ها ردش ميکنن احتمالا در قرن ها بعد سنت آن دوران ميشه و عده اي هم مثل امروز ما براي از بين بردن اين عقايد ميجنگند تا نظريات جديدشان را به شکل سنت در جامعهء فعلي خودشان رواج بدهند... پس چيز پيچيده اي هم نيست ميشه ازش به سادگيه دم و بازدمي گذشت..

* شبانگاهان که مه مي رقصد آرام

ميان آسمان گنگ و خاموش

تو در خوابي و من مست هوسها

تن مهتاب را گيرم در آغوش...

( فروغ فرخزاد )

* خط آخر..تو به آراميه نفس هاي کودکي٬ بخواب... و من بجاي تو همهء شب ها را سپري خواهم کرد و بجاي تو تنها راه ميروم ٬فکر ميکنم و از اشک آسمان پاک ميشوم و ميرقصم ٬ اما چيزي نمي نوشم.. تو به رويا قدم بگذار من هم به دنياي دور از تو قدم ميگذارم.. ببينم پشت اون پنجره آدمک ها رو نديدي؟ حتي صدايي هم نشنيدي؟ اما انگار خوابيدي آره حتما خوابيدي....