سالهایی که بدون آزادی گذشت
Tuesday, September 14, 2004
یاد گرفتیم..

* هيچوقت تو مدرسه يادمون ندادن که ايرانزمين چه جشنهايي داره چه رقص هايي و چه مراسم و آييني داشته٬ بجاش تو مدرسه خوب ياد گرفتيم آقا محمد خان قاجار و با "ق" بنويسيم يا با "غ" .. بجاي خنديدن خوب ياد گرفتيم چطور اشک بريزيم و براي گناه هاي نکردمون التماس و زاري کنيم .. بجاي جشن گرفتن و شادي کردن خوب ياد گرفتيم کدوم قرار دادها با ايران بسته شد کدوم جنگ ها رو ما برديم و کدوم از جنگ ها رو بيگانه ها... گريه کردن و خوب از بچگي يادمون دادن سر نماز ٬تو مسجد تو مدرسه ٬تو بهشت زهرا ٬براي گداي سر کوچه ٬تو امازاده.. آره ديگه هميشه گفتن گريه کن دلت وا شه دلت جلا بگيره دليل نميخواد گريه کردن هر جا ديدي کم آوردي بزن زير گريه هرچه هم سوزناک تر زار زدي برنده اي٬ اما هيچ وقت يادمون ندادن بخنديم و شاد باشيم به قول بعضي ها "وا" مگه آدم بي دليل هم ميخنده !!وا مگه يک آدم سنگين تو خيابون هرهر ميکنه ٬وا ديدي دختره چقدر سبکه داره با صداي بلند ميخنده وا وا وا ..!!!! همهء زندگيمون براي شادي کردن پر شده از اين وا گفتن ها٬ ملت افسرده ملتي که خودشو کشورش و به اندازهء يک گردشگر خارجي هم نميشناسه ٬ملتي که ياد گرفته خوش استقبال و بد بدرقه باشه ملتي که سالها ياد گرفته بيگانه پرست باشه و اصلا سر سوزني به خودش و کشورش اهميت نده ..آدم هايي که اخبار و حوادث کشورهاي ديگه رو با جون دل دنبال ميکنن و دل مي سوزونن شعار ميدن براي آزادي کشورها ديگه اما خبر ندارن زير گوششون حتي تو خونشون چي به سر فرهنگ تمدن کشورشون داره مياد..

* يک آهنگ ممکنه بعد از يک بار دوبار سه بار گوش کردن تکراري بشه اما يک ساز هيچ وقت تکراري نميشه هميشه تازس هميشه آمدس براي نواختن نواي جديد و اون هميشه تازه فقط تويي..

* دل‌ام گرفته است

دل‌ام گرفته است

به ايوان می‌روم و انگشتان‌ام را

بر پوست کشيدهء شب می‌کشم

چراغ‌های رابطه تاريک اند

چراغ‌های رابطه تاريک اند

کسی مرا به آفتاب

معرفي نخواهدکرد

کسی مرا به ميهماني گنجشگ‌ها نخواهدبرد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردني است

( فروغ فرخزاد)