سالهایی که بدون آزادی گذشت
Thursday, August 12, 2004
درد..شب جمعه..ذهن..خفتن

* اين روزا به يک درد بي درمون دچار شدم هر کسي و ميبينم فکر ميکنم اونه بعد که دقيق تر نگاش ميکنم ميبينم نه بابا اون نيست..يا صورت يا حالت موي سر طرفو برسي ميکنم ببينم چيش شبيه اونه ٬اگه يکمي مثل اون باشه هي نگاش ميکنم هي نگاش ميکنم تا آبروم بره و همه با انگوشت نشونم بدن..انگار دچار جنون شدم شايدم خود آزاري ٬ از اين کار هم ناراحت ميشم هم لذت ميبرم.. لذتش اينه که اگه کسي شبيهت پيدا بشه ميتونم يکدل سير نگاش کنم شايد با نگا کردن بهش يادم بمونه قولمو..ميدوني مثل چي ميمونه مثل اينکه دستت خيلي عميق بريده باشه اونوقت بزاريش لاي دندونات و هي فشار بدي هي فشار بدي تا از درد نفست در نياد... ولي نه من قولم يادم نميره..


* ميدوني امروز از درد کلي به خودم پيچيدم کاش بودي و ميديدي چطور عين حرکت مار تو خودم گره ميخوردم و تا ميشدم و دوباره ميشستم اما کشيدن اين درد خيلي ارزش داشت. يادته چند ماه منتظر امروز بوديم؟...شايدم الان ديگه ارزش نداشته باشه..اين درد بايد روزي سراغم ميومد که تو با من بودي اما وقتي تو ديگه نيستي اين اتفاق چه ارزشي ميتونه داشته باشه.. کاش هيچ وقت امروز اين درد و نميگرفتم..همه امروز تو خونمون خوشحال بودن کاش بودي و ميديدي همه انگار شوکه بودن ٬همه مواظبم بودن که آب تو دلم تکون نخوره خيلي مسخرس نه؟ همه در تکاپو شيريني خنده صدقه و از اينجور داستانا اما اوني که از نگراني با من به جنون رسيده بود ديگه نبود که قهقه بزنه و من از شاديش از ته دل بخندم.. چند بار خواستم به اوني که در جايگاه تو لبخند ژکوند ميزنه بگم اما گفتم نه اون هيچ وقت نميتونه مثل تو من و درک کنه و از اين اتفاق از شادي لبريز بشه..ميدوني دقيقا بايد امروز اين اتفاق بيوفته شب جمعه مسخره نيست؟ انگار همه دس به دست هم دادن من اين شب و فراموش نکونم..


* انگار يک چيزي تو ذهنم پاک شده وقتي ميشمارم يک روز دو روز سه روز باقيش يادم نمياد ..شايدم بهتره يادم نياد چون ميترسم اگه يادم بياد روي همهء اون سالها يک خط قرمز بکشم و خودمو ببرم زير سوال ...


* با تو از شب گذشتيم

از باغ طب گذشتيم

هزار ستاره چيديم

به روز نو رسيديم

بيا بخونيم دوباره

ترانهء نو شدن رو

بريم ببينيم کي داره

دل به دريا زدن رو

زير بار شب اي همنفس

نگو ترانهء خفتن

بيا بخونيم به ياد فردا

سرود سبز شکفتن

دل به دريا زدن نيست

دلي که شيدا نباشه

بدا به حال دلي که

چراغ دريا نباشه

بيا بخونيم دوباره

ترانهء نو شدن رو

بريم ببينيم کي داره

دل به دريا زدن رو

زير بار شب اي همنفس

نگو ترانهء خفتن...


* فکر نکنم مرده ها بتونن سرود شکفتن و بخونن اما زنده هاي ميتونن ترانهء خفتن و سر بدن..دير يا زود...