سالهایی که بدون آزادی گذشت
Tuesday, July 20, 2004

موچ پای زنان و دغدغه های مسئولین..

* مامان جون با شلوار به اين کوتاهي داري ميري بيرون نگيرنت اين روزا همه فکر ذکرشون موچ پاي دختراس عزيزم مواظب خودت باش..نگراني تو چشماي قشنگش موج ميزنه... مادره نگرانه٬ شنيده موچ پاي دختري و شلاق زدن ٬تا من برم و برگردم ميدونم از نگراني صد بار دوره خونه رو گشته..يک ساعت بعد تو مغازه آقا ببخشيد شلوار ميخوام پايينش اينجوري باشه آقاه با  علم و اشاره به آقاي ريشو که زنشو پسرش اومدن خريد کنن اشاره ميکنه و ميگه نه خانوم ما از اين شلوارا نداريم  تا آقاي ريشو سرشو ميکنه  تو اتاق پرو فروشنده با دست اشاره ميکنه  ده مين ديگه بيا داريم..يکدوري ميزنم و تا ده مين بگذره برميگردم تو همون مغازه اثري از آقاي ريشو خانوادش نبود ..فروشنده لبخندي ميزنه و ميگه خانوم داشتي مارو بيچاره ميکردي گفتم چرا مگه من چي گفتم گفت خانوم فروش اين مدل شلوار ممنوع شده اين آقايي هم که ديدن بازرس بود حالا چه رنگي ميخواي همهجورشو داريم  دس ميکنه زير طبقه بندي   به قول خودش از تو جا ساز شلوار ها رو ميکشه بيرون بيچاره با چه ترسي اين کار و ميکرد احتمالا توانايي حق حساب دادن و به اين اماکني ها نداشته که اين همه دست و پاش ميلرزيد ... نميدونستم بخندم يا گريه کنم ظاهرا خريد عرق و ورق گرد و اين جور چيزا راحتره تا خريد يک شلوار...

* گزارشگر يک خانو چادري که فقط از همهء صورتش بينيش معلومه جلوي خانوم ها رو ميگيره و در مورد شخصيت زن ايراني  و پوشش زن ايراني سوال ميکنه  خيلي مسخرس لابود اين خانوم با چادر سياهش اونم تو تابستون و اون بيني از کادر بيرون زدش نمونهء پوشش و شخصييت يک زن ايرانيه..

* در کشوري که  بنياد هاي نهاد ها آموزشگاه ها دانشگاه ها  و حتي بيمارستان ها همه به فکر بيرون موندن موچ پاي زنان هستن عملکرد يکسالشون بهتر از اين نميشه.. بجاي سرپناه درست کردن براي آواره هاي بم  به فکر پوشش زن هاي بيچاره هستين نکنه اسلام  اونجا به خطر بيوفته..ميخواي بري تو بيمارستان به جاي ارائه خدمات درماني و درک  وضع مريض به فکر اين هستين زن بيچاره که رو تخت داره از درد به خودش ميپيچه روسريش از سرش نيوفته نکنه خداي نکرده چشم مردي به موي سر اين زن در حال جون کندن بيوفته و شيطان قلقلکش بده..تو دانشگاه که ميري بجاي فراهم کردن بستر مناسب علمي همهء مسولين به اين فکر هستن که ببينن اين دختره بيچاره به موژه هاش ريمل زده يا نه  و با آخرين فشار ممکن دستمال زبر و به پشت چشم بيچاره بکشن ..همهء فکر و ذکر مجلس و نماينده ها و مسئولين هم اينه که فرم پوشش و چارچوب بندي کنن و  يا براي زنان تصميم بگيرن که براي شوهر هاشون آستین بالا بزنن دو سه تا زن ديگه بگيرن بلکه فساد کمتر بشه.. خوب ديگه با اين همه کار و تلاش و دغدغه ها فکري که مسئولين براي موچ پاي زنان ايراني دارن ديگه مگه مجالي براي کار هاي مملکت میمونه ...جدا که خسته نباشيد...

* در مورد  وقايع اتفاقيه و جمهوريت هم که حتما میدونین چی شده ..از اولشم معلوم بود چی میشه....دلیل بستن همه روزنامه هایی که یک کمی خارج از چارچوب  تعیین شده حرکت میکنن همه شبیه به همدیگس..نشر اکاذیب و این جور حرف های بی سر و ته..

* پنداشت او
 قلم
در دستهاي مرتعشش
باري عصاي حضرت موساست .
 مي گفت:
 اگر رها كنمش اژدها شود
 ماران و مورهاي
 اين ساحران رانده  وامانده را
 فرو بلعد
مي گفت:
وز هيبت قلم
 فرعون اگر به تخت نلرزد
ديگر جهان ما به چه ارزد ؟
بر كرسي قضا و قدر
قاضي
بنشسته با شكوه خدايان تند خو
تمثيل روزگار قيامت
انگشت اتهام گرفته به سوي او:
 برخيز!
 از اتهام خود اينك دفاع كن اين آخرين دفاع
 پيش از دفاع زندگيت را وداع كن !
 
مي گفت :
 امان دهيد
 تا آخرين سپيده
 تا آخرين طلوع زندگيم را
 نظاره گر شومپيش از سپيده دم كه فلق در حجاب بود
بر گرد گردنش اثري
از طناب بود
و چشمهاي بسته او غرق آب بود .
در پاي چوب دار
هنگام احتضار
از صد گره، گرهي نيز وا نشد
موسي نبود او
در دستهاي او قلمش اژدها نشد..( مصدق)

* ظاهرا بلاگر هم باز تغییر کرده جالبه هر روز بهتر از دیروز :))