سالهایی که بدون آزادی گذشت
Monday, May 24, 2004
بخشیدن و نبخشیدن

* انگار نگراني را با تو تجربه کردم..نفس تو سينه حبس کردن را از تو به ارث بردم..لرزيدن و هيچ نگفتن هم تو نشانم دادي..يادت هست که گفتم که هيچ تعهدي نيست و تو هر بار مات نگاهم کردي٬امروز ميفهمم که آن روز هيچ نفهميدي... يادت هست گفتي حسود نيستي و من مات مات نگاهت کردم٬امروز فهميدم که منم آن روز هيچ نفهميدم.. چه اهميت دارد اگر نقطه انتها باشد ولي تو بفکر بازي خوردن باشي..يادت هست رنگ ها را نميديدم و تو سرخي چشمانت را به من نشان دادي و من آن روز رنگ ها را شناختم..آمدي و گفتي اگر بازي ام داده باشي نميبخشمت ..روزي بخشيدن را از تو ياد گرفتم اما امروز نبخشيدن هم آموختم...يادت هست کودکي بودم که خواب بزرگ شدن ميديد و تو چه استادانه خواب هايم را تعبير ميکردي..

* انجمن اسلامي دانشگاه سهند تبريز: دانشگاه به محيطي نظامي تبديل شده است بدون شرح ..!

* متن سخنراني شادي صدر پس از گرفتن جايزه آيدا بي ولز براي شجاعت در روزنامه نگاري تبریک :)

* ازدواج يك دختر ايراني با وزير خارجه آلمان خوب مثل اینکه یک بار ازدواج طلاق دوبار سه بار چهار بار کارساز نبوده به پنجمین ازدواج رسیده :))

* وزير دفاع : بوي باروت ما با بوي عطر زنانه نمي سازد واقعا که بیشتر از این هم انتظار نمیرفت ..!

* پديده همسر آزاري در ايران به صورت يك معضل اجتماعي وجود ندارد ! آره دیگه حتما یکی باید یکی دیگر و بزنه بکشه تا تشخیص بدن همسر آزاری بوده..و بر عکس این گفته که میگن ما کمبود قانون نداریم باید بگم که اتفاقا هم کمبود قانون به چشم میخوره هم فعل اجرایی !

* هی تمساح، هی مارمولک، هی پرستو، مگه اینجا باغ وحشه حیوان! مگر اون حیوان بود؟ من از همینجا با همین بیل به تو اولتیماتوم می دم که یک کلمه خارجی بود و هروقت می خواد جنگ بشه از اون استفاده کرد.
:)))))

* زندگي شايد افروختن سيگاری باشد در فاصله‌ء رخوت‌ناک دو هم‌آغوشي..
يا عبور گيجِ رهگذری باشد
که کلاه از سر برمی‌دارد
و به يک رهگذر ديگر با لبخندی بی‌معني می‌گويد صبح به خیر
زندگي شايد آن لحظهء مسدودی است
که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ويران می‌سازد
و در اين حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم‌آميخت..
(فروغ فروخزاد)