سالهایی که بدون آزادی گذشت
Sunday, May 16, 2004
ملاحظه کردن نابجا..

* گاهي ملاحظه کردن هاي نا بجا باعث ميشه در شکل گيري احساسمون نسبت به طرف مقابل به شک و اشتباه بيوفتيم..گاهي بايد رک بود حرف زد بدون هيچ ملاحظه اي٬ بهتر از اينه که چندين سال با سکوت که حالا خستس حالا غمگينه حالا کسله ولش کن بدن ميگم رو سپري کنين و احساس طرف مقابلتون به گمراهي بکشونين به طوري که همين حرف نزدن و ملاحظه کردن ها به جايي برسه که فکر کني ديگه طرفتو نميشناسي و يا همين ملاحظه هاي تکراري کار و به جايي بکشونه که حس کنين فرسنگ ها از هم فاصله دارين..پس تا وقت باقي مونده خودتون باشين بودون ماسک بدون ملاحظه هاي نا بجا..گاهي وقت ها داد بيداد کردن بهتر از سکوت کردن سکوت هميشه همه جا گويا نيست..

*من زياد به اينکه آه اين من و گرفت يا آه اون منو گرفت اعتقاد ندارم اما امروز وقتي انگشته پاي بيچارم دچاره خون وخونريزي شد با يک عدد ميخ همش تو فکر ديشب بودم نميدونم چرا هي يچيزي تو مغزم ميپيچيد که چون ديشب کرم بهت ريختم اين بلا سرم اومده حالا خون داشت همينجوري از پام ميرفت منم تو اين فکر بودم بگم خيلي نامردي اگه آه کشيدي.. فکر کنم اينبار ديگه آه بکشي کاميون از روم رد بشه :)))) ..<<مثل اينکه خرافاتي شدم رفت ..شبي از دست رفتي به جامعه خرافه پرست ها خوش آمدي >>

* مرغ مهتاب مي خواند

ابري در اتاقم ميگريد

گلهاي چشم پشيماني مي شكفد

درتابوت پنجره ام پيكر مشرق مي لولد

مغرب جان مي كند

مي ميرد

گياه نارنجي خورشيد

در مرداب اتاقم مي رويد كم كم

بيدارم

نپنداريم درخواب

سايه شاخه اي بشكسته

آهسته خوابم كرد

اكنون دارم مي شنوم

آهنگ مرغ مهتاب

و گلهاي چشم پشيماني را پر پر مي كنم
(سهراب سپهري)

* راستي کاپوچينو شماره 94 هم داغ داغ رو ميزه بفرمايين نوش جان :)