سالهایی که بدون آزادی گذشت
Tuesday, April 13, 2004
پسته

* تا حالا شده یک پسته رو از ظرف آجیل بندازین داخل دهن مبارک و با لذت شوری نمک پسته رو قورت بدین پایین با دندان های نازنینتون فشاری به پوسته پسته بیارید مقداری از محتویات داخله پوسته رو ببلید و قسمتی از پسته که هنوز داخل پوسته مانده سماجت میکند و خارج نمیشود شما هم غرق در لذت باقی مانده ٬ پسته را از دهان خارج تا این بار این قسمت سمج را با ناخونهای تیز بیرون بیاورید همین که در لذت باقی مانده دست و پا میزنید ناگهان در وسط باقی مانده پسته کرم شیری رنگ کپلی و میبینین که در حال ووول خوردن و ارز اندام میباشد گویی مشغول تمرین رقص عربی است در همون لحظه همه ی اون لذت ناشی از خوردن پسته زهر مارتون میشه و با چندش و ناراحتی باقی مانده پسته رو که این همه براش بیتابی میکرین و به سطل آشغال پرت میکنید..مدتی میگذره شما دیگه پسته نمیخورید همیشه تجسم اون کرم رقاص شما رو آزار میده یک شب با ظرف آجیل خلوت میکنید به این نتیجه میرسید که ای بابا همه ی پسته ها که کرمو نیستن چنتا پسته رو به دقت میشکافید و بعد که آثاری از کرم رقاص نبود به دهان پرتاب میکنید مزه مزه میکنید لذتی همراه خود به ارمغان نمی آورد بعد احساس میکنید اون یک بار داشتن کرم اتفاقی بوده پس از این به بعد پسته ها رو مایعنه نمیکنید به شیوه گذشته ها به داهان پرتاب میکنید مزه مزه میکنید وای عجب شوری لذت بخشی چه طعم آشنایی با دندان فشاری بر پوسته آورده مقداری میخورید باقی را طبق عادت میخواهید با ناخون جدا کنید که ناگهان باز چشم مبارک به همان کرم رقاص میوفتد و همه گذشتها باز تکرار میشود و این داستان ادامه دارد تا زمانی که شما به این باور میرسید که پسته کرمو خیلی خوشمزه تر از پسته سالم است٬منم کم کم به این نتیجه رسیدم که لذت سر و کله زدن با آدمای کرمکی به مراتبط بیشتر از آدمای سالمه مگه نه؟ :))

* و اینک قاضي مرتضوي، كارمند نمونه قوه قضاييه می شود

* بگو ای مرد من ای از تبار هرچه عاشق
بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق

بگو ای سوخته ای بی رمق ای کوه خسته
بگو ای با تو داغ عاشقای دلشکسته

بگو با من بگو از درد و داغت
بزار مرحم بزارم روی زخم هات
بزار بارون اشک من بشوره
غبار غصه ها رو از سر و پات

بزار سر روی شنونم گریه سر کن
از اون شب گریه های تلخ هق هق
بزار باور کنم یک تکیهگاهم
برای غربت یک مرد عاشق

رها از خستگی های همیشه٬ باورم کن
بزار تا خالی سینم برات آغوش باشه

برهنه از لباس غصه های دور و دیرین
بزار تا بوسه های من برات تنپوش باشه

تو با شعر اومدی عاشق تر از عشق
چه راهی با تو بود از جنسه خورشید
کدوم طوفان چراغ و زد روی سنگ
کتاب شعر و از دست تو دزدید

بگو ای مرد من ای مرد عاشق
کدوم چله از این کوچه گذر کرد
هنوز باغچه برامون گل نداده
کدوم پاییز زمستون خبر کرد...