سالهایی که بدون آزادی گذشت
Friday, April 02, 2004
13 بدر

* بوی عید و تعطیلات با گفتن زردی من از تو سرخی تو از من شروع شد از رو اتیش پریدیم سعی کردیم نشون بدیم مردم خوشبختی هستیم مردم بی درد ملتی شاد..گروه گروه دسته دسته با خانواده هایی داشته و یا نداشتمون سر سفر های رنگی 7سین نشستیم خیره شدیم به ماهی قرمز کوچلو و زیر لب آرزوی کردیم برای سال جدید..آرزو کردیم برای خورشیدی که زیر دود نفرت دیگه نوری نداره تا بتابه به تن من و تو تا گرم بودن یادمون بمونه.. ارزو کردم برای دل های شکسته دریا های به خون نشسته٬برای آسمون سیاه ایران ..از سر 7سین بلند شدیم عیدی گرفتیم و عیدی دادیم اصلا هم به یاد بم نبودیم..چند روزی هم به سفر گذروندیم تا رسیدیم به 13بدر٬ ماشین ها پشت هم با سبزهایی روی سقف با بوق های از سر شادی٬بوی آش رشته و کباب های به سیخ کشیده شده ٬عصر کاهو سکنجوین خوردن و سبزه گره زدن و دلخوش کردن به گره های چمن های کوتاه نشده..و به قول قدیمی ها ریختن نحسی 13 و سال گذشته در طبیعت و با دلی خوش به خانه برگشتن..هر سال این کار میکنیم نحسی دور میریزیم اما باز سال دیگه همین نحسی دنبالمونه .... راسته که میگن طبیعت مثل آیینه می مونه.. اشکال از ماست یا از آیینه بودن طبیعت ؟

* حق با تو بود من بیشتر از چند روز نمیتونم خوب و آروم باشم.. ترجیح میدم یک سگ وحشی باشم تا یک عاشق احمق.

We are all prisoners ,but some of us are in cells with window and some without