سالهایی که بدون آزادی گذشت
Monday, February 23, 2004
استاد

* نميدونم چرا ديگه کاراش حرفاش به دلم نميشينه انگار يک جاي کار اشکال داره.. نميدونم من تغير کردم يا اون حرفاش واقعي نيست.. دوچار يک حس بي حسي شدم شايد يک مرض از نوع درد بي درمون..

* خدا نصيب گرگ بيابون نکنه همچين استاد هاي هفت خطي..خانوم سيگار ميکشي.مشروب ميخوري اين کارم ميکني؟ اون کارم ميکني؟.. فقط همين مونده بپرسه در روز چند بار ميري دستشوي :))

* انتخابات هم تموم شد بالاخره.. بم هم فراموش شد.. دلم یاس نو میخواد مخصوصا صفحه 16..دلم آسمون آبی میخواد..دلم هوای تازه میخواد..

Look, Mummy. There's an airplane up in the sky.

Did you, did you see the frightened ones?
Did you, did you hear the falling bombs?
Did you ever wonder why we had to run for shelter,
When the promise of a brave new world,
Unfurled beneath a clear blue sky?

Did you, did you see the frightened ones?
Did you, did you hear the falling bombs?
The flames are all long gone,
But the pain lingers on.
Goodbye, blue sky.
Goodbye, blue sky.
Goodbye.
Goodbye.